آکادمی شعر پلیکان

ز قیل و قال تو گر خلق بو نبردندی (3053)

- اندازه متن +

ز قیل و قال تو گر خلق بو نبردندی
ز حسرت و ز فراقت همه بمردندی

ز جان خویش اگر بوی تو نیابندی
چو استخوان دل و جان را به سگ سپردندی

اگر نه پرتو لطفت بر آب می‌تابید
به جای آب همه زهر ناب خوردندی

اگر نه جرعه آن می بریختی بر خاک
ستارگان ز چه رو گرد خاک گردندی

گر آفتاب ازل گرمیی نبخشیدی
تموز و جمله نباتان او فسردندی

منزهی و درآمیختن عجب صفتی است
دریغ پرده اسرار درنوردندی

اگر نه پرده بدی ره روان پنهانی
ز انبهی همه پاهای ما فشردندی

ز پرده‌ها اگر آن روح قدس بنمودی
عقول و جان بشر را بدن شمردندی

گر آن بدی که تو اندیشه کرده‌ای ز زحیر
بتان و لاله رخان جمله زار و زردندی

چو صورتی نبدی خوب جز تصور تو
شراب‌های مروق ز درد دردندی

اگر خمش کنمی راز عشق فهم شدی
وگرچه خلق همه هند و ترک و کردندی

میانگین امتیازات ۵ از ۵
×