آکادمی شعر پلیکان

ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده (2414)

- اندازه متن +

ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده
مخور تو بیش که ضایع کنی سراپرده

حیات خویش در آن لقمه گرچه پنداری
ضمیر را سبل است آن و دیده را پرده

چرا مکن تو در این جا مگو چرا نکنم
که چشم جان را گشته است این چرا پرده

طلسم تن که ز هر زهر شهد بنموده‌ست
عروس پرده نموده‌ست مر تو را پرده

چو لقمه را ببریدی خیال پیش آید
خیال‌هاست شده بر در صفا پرده

خیال طبع به روی خیال روح آید
ز عقل نعره برآید که جان فزا پرده

دلا جدا شو از این پرده‌های گوناگون
هلا که تا نکند مر تو را جدا پرده

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×