آکادمی شعر پلیکان

ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن (1958)

- اندازه متن +

ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن
ذکر فردا نسیه باشد نسیه را گردن بزن

سال سال ماست و طالع طالع زهره‌ست و ماه
ای دل این عیش و طرب حدی ندارد تن بزن

تا درون سنگ و آهن تابش و شادی رسید
گر تو را باور نیاید سنگ بر آهن بزن

بنگر اندر میزبان و در رخش شادی ببین
بر سر این خوان نشین و کاسه در روغن بزن

عقل زیرک را برآر و پهلوی شادی نشان
جان روشن را سبک بر باده روشن بزن

شاخه‌ها سرمست و رقصانند از باد بهار
ای سمن مستی کن و ای سرو بر سوسن بزن

جامه‌های سبز ببریدند بر دکان غیب
خیز ای خیاط بنشین بر دکان سوزن بزن

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×