آکادمی شعر پلیکان

ساقی فرخ رخ من جام چو گلنار بده (2283)

- اندازه متن +

ساقی فرخ رخ من جام چو گلنار بده
بهر من ار می‌ندهی بهر دل یار بده

ساقی دلدار توی چاره بیمار توی
شربت شادی و شفا زود به بیمار بده

باده در آن جام فکن گردن اندیشه بزن
هین دل ما را مشکن ای دل و دلدار بده

باز کن آن میکده را ترک کن این عربده را
عاشق تشنه زده را از خم خمار بده

جان بهار و چمنی رونق سرو و سمنی
هین که بهانه نکنی ای بت عیار بده

پای چو در حیله نهی وز کف مستان بجهی
دشمن ما شاد شود کوری اغیار بده

غم مده و آه مده جز به طرب راه مده
آه ز بیراه بود ره بگشا بار بده

ما همه مخمور لقا تشنه سغراق بقا
بهر گرو پیش سقا خرقه و دستار بده

تشنه دیرینه منم گرم دل و سینه منم
جام و قدح را بشکن بی‌حد و بسیار بده

خود مه و مهتاب توی ماهی این آب منم
ماه به ماهی نرسد پس ز مه ادرار بده

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×