آکادمی شعر پلیکان

سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر (1088)

- اندازه متن +

سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر
طبله کالبد آورده‌ام آخر بنگر

بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر
شانه‌ها و شبه‌ها و سره روغن‌ها تر

شبه من غم تو روغن من مرهم تو
شانه‌ام محرم آن زلف پر از فتنه و شر

از فراقت تلفم گشته خیالت علفم
که دلم را شکمی شد ز تو پرجوع بقر

من ندانم چه کسم کز شکرت پرهوسم
ای مگس‌ها شده از ذوق شکرهات شکر

پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا
تا ز سیمین بر او گردد کارم همه زر

چند گویی تو بجو یار وزو دست بشو
در دو عالم نبود یار مرا یار دگر

چون خرد ماند و دل با من ای خواجه بهل
ماه و خورشید که دیدست در اعضای بشر

چون که در جان منی شسته به چشمان منی
شمس تبریز خداوند تو چونی به سفر

میانگین امتیازات ۵ از ۵
×