آکادمی پلیکان

شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما (201)

- اندازه متن +

شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
ناچار گفتنی‌ست تمامی ماجرا

والله ز دور آدم تا روز رستخیز
کوته نگشت و هم نشود این درازنا

اما چنین نماید کاینک تمام شد
چون ترک گوید «اشپو» مرد رونده را

اشپوی ترک چیست که نزدیک منزلی
تا گرمی و جلادت و قوت دهد تو را

چون راه رفتنی‌ست توقف هلاکت‌ست
چونت قنق کند که بیا خرگه اندرآ

صاحب‌مروتی‌ست که جانش دریغ نیست
لیکن گرت بگیرد ماندی در ابتلا

بر ترک ظن بد مبر و متهم مکن
مستیز همچو هندو بشتاب همرها

کان جا در آتش است سه نعل از برای تو
وان جا به گوش تست دل خویش و اقربا

نگذارد اشتیاق کریمان که آب خوش
اندر گلوی تو رود ای یار باوفا

گر در عسل نشینی تلخت کنند زود
ور با وفا تو جفت شوی گردد آن جفا

خاموش باش و راه رو و این یقین بدان
سرگشته دارد آب غریبی چو آسیا

میانگین امتیازات ۵ از ۵
قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×