شب گشت درین سینه چه سوز است عجب (104)
-
اندازه متن
+
شب گشت درین سینه چه سوز است عجب
میپندارم کاول روز است عجب
در دیدهٔ عشق مینگنجد شب و روز
این دیدهٔ عشق دیده دوز است عجب
شب گشت درین سینه چه سوز است عجب
میپندارم کاول روز است عجب
در دیدهٔ عشق مینگنجد شب و روز
این دیدهٔ عشق دیده دوز است عجب
از بهر مرغ خانه چون خانهای بسازی اشتر در او نگنجد با آن همه درازی
آن…
تا تو بخودی ترا به خود ره ندهد چون مست شدی ز دیده بیرون نجهند
چون…

