شب گوید من انیس میخوارانم (1257)
-
اندازه متن
+
شب گوید من انیس میخوارانم
صاحب جگر سوخته را من جانم
و آنها که ز عشقشان نصیبی نبود
هر شب ملکالموت در ایشانم
شب گوید من انیس میخوارانم
صاحب جگر سوخته را من جانم
و آنها که ز عشقشان نصیبی نبود
هر شب ملکالموت در ایشانم
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر…
دوش از سر عاشقی و از مشتاقی میکردم التماس می از ساقی
چون جاه و جمال…