شب گوید من انیس میخوارانم (1257)
-
اندازه متن
+
شب گوید من انیس میخوارانم
صاحب جگر سوخته را من جانم
و آنها که ز عشقشان نصیبی نبود
هر شب ملکالموت در ایشانم
شب گوید من انیس میخوارانم
صاحب جگر سوخته را من جانم
و آنها که ز عشقشان نصیبی نبود
هر شب ملکالموت در ایشانم
باز آمد یار با دلی چون خاره وز خارهٔ او این دل من صد پاره
در…
ای شاه جسم و جان ما خندانکن دندان ما سرمه کش چشمان ما ای چشم جان را توتیا
…

