طبعی نه که با دوست در نیامیزم من (1492)
-
اندازه متن
+
طبعی نه که با دوست در نیامیزم من
عقلی نه که از عشق بپرهیزم من
دستی نه که با قضا درآویزم من
پائی نه که از میانه بگریزم من
طبعی نه که با دوست در نیامیزم من
عقلی نه که از عشق بپرهیزم من
دستی نه که با قضا درآویزم من
پائی نه که از میانه بگریزم من
مرگ ما هست عروسی ابد سِر آن چیست هو الله احد
شمس تفریق شد از روزنهها…
این قافله بار ما ندارد از آتشِ یارِ ما ندارد
هرچند درختهای سبزند بویی ز بهار…

