آکادمی شعر پلیکان

عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن (1936)

- اندازه متن +

عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن
تا چه‌ها در می دمد این عشق در سرنای تن

هست این سر ناپدید و هست سرنایی نهان
از می لب‌هاش باری مست شد سرنای من

گاه سرنا می نوازد گاه سرنا می گزد
آه از این سرنایی شیرین نوای نی شکن

شمع و شاهد روی او و نقل و باده لعل او
ای ز لعلش مست گشته هم حسن هم بوالحسن

بوحسن گو بوالحسن را کو ز بویش مست شد
وان حسن از بو گذشت و قند دارد در دهن

آسمان چون خرقه رقصان است و صوفی ناپدید
ای مسلمانان که دیده‌ست خرقه رقصان بی‌بدن

خرقه رقصان از تن است و جسم رقصان است ز جان
گردن جان را ببسته عشق جانان در رسن

ای دل مخمور گویی باده‌ات گیرا نبود
باده گیرای او وانگه کسی با خویشتن

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×