آکادمی پلیکان

عشق تو از بس کشش جان آمده (2383)

- اندازه متن +

عشق تو از بس کشش جان آمده
کشتگانت شاد و خندان آمده

جان شکرخای است لیکن از توش
شکری دیگر به دندان آمده

دوش دیدم صورت دل را چنانک
باز خوش بر دست سلطان آمده

صید کرده جان هر مشتاق را
پر پرخون سوی جانان آمده

جمله جان‌ها سوی تو آید بود
یک جوی زر جانب کان آمده

گفتمش از عاشقان این خون ز چیست
ای تو از عشاق و رندان آمده

گفت خون باشد زبان عاشقی
عشق را خون است برهان آمده

بوی مشک و بوی ریحان لطف ماست
راست گویم نور یزدان آمده

درد درد شمس تبریزی مرا
لحظه لحظه گنج درمان آمده

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×