فانی شدم و برید اجزای تنم (1267)
-
اندازه متن
+
فانی شدم و برید اجزای تنم
میچرخ که بر چرخ بد اول وطنم
مستند و خوشند و میپرستند همه
در عیب از این وحشت و زندان که منم
فانی شدم و برید اجزای تنم
میچرخ که بر چرخ بد اول وطنم
مستند و خوشند و میپرستند همه
در عیب از این وحشت و زندان که منم
بیا کامروز گرد یار گردیم به سر گردیم و چون پرگار گردیم
بیا کامروز گرد خود…
دلدار ز پردهای کز آن سوسو نیست میگفت بد من ارچه آتش خو نیست
چون دید…

