آکادمی شعر پلیکان

مدارم یک زمان از کار فارغ (1297)

- اندازه متن +

مدارم یک زمان از کار فارغ
که گردد آدمی غمخوار فارغ

چو فارغ شد غم او را سخره گیرد
مبادا هیچ کس ای یار فارغ

قلندر گرچه فارغ می‌نماید
ولیکن نیست در اسرار فارغ

ز اول می‌کشد او خار بسیار
همه گل گشت و گشت از خار فارغ

چو موری دانه‌ها انبار می‌کرد
سلیمان شد شد از انبار فارغ

چو دریاییست او پرکار و بی‌کار
از او گیرند و او ز ایثار فارغ

قلندر هست در کشتی نشسته
روان در را و از رفتار فارغ

در این حیرت بسی بینی در این راه
ز کشتی و ز دریابار فارغ

به یاد بحر مست از وهم کشتی
نشسته احمقی بسیار فارغ

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×