مرا در خنده میآرد بهاری (2696)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۶/۹
-
اندازه متن
+
مرا در خنده میآرد بهاری
مرا سرگشته میدارد خماری
مرا در چرخ آوردهست ماهی
مرا بییار گردانید یاری
چو تاری گشتم از آواز چنگی
نوایش فاش و پیدا نیست تاری
جهانی چون غباری او برانگیخت
که پنهان شد چو بادی در غباری
حیاتی چون شرار آن شه برافروخت
که پنهان شد چو سوزی در شراری
جمال گلستان آن کس برآراست
که پنهان شد چو گل در جان خاری
دلم گوید که ساقی را تو میگو
که جانم مست آن باقی است باری
دلم چون آینه خاموش گویاست
به دست بوالعجب آیینه داری
کز او در آینه ساعت به ساعت
همیتابد عجب نقش و نگاری
میانگین امتیازات ۵ از ۵
ز قند یار تا شاخی نخایم (1525)
ز قند یار تا شاخی نخایم نماز شام روزه کی گشایم
نمیدانم کجا می روید آن…
مولانا