مرا دلبر چنان باید که جان فتراک او گیرد (585)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۸/۳۰
-
اندازه متن
+
مرا دلبر چنان باید که جان فتراک او گیرد
مرا مطرب چنان باید که زهره پیش او میرد
یکی پیمانهای دارم که بر دریا همیخندد
دل دیوانهای دارم که بند و پند نپذیرد
خداوندا تو میدانی که جانم از تو نشکیبد
ازیرا هیچ ماهی را دمی از آب نگزیرد
زهی هستی که تو داری زهی مستی که من دارم
تو را هستی همیزیبد مرا مستی همیزیبد
هلا بس کن هلا بس کن که این عشقی که بگزیدی
نشاطی میدهد بیغم قبولی میکند بیرد
میانگین امتیازات ۵ از ۵
هر روز بگه ز در درآیی (38)
هر روز بگه ز در درآیی بر دست شراب آشنایی
بر ما خوانی سلام سوزان یا…
مولانا 
