آکادمی شعر پلیکان

مررت بدر فی هواه بحار (2274)

- اندازه متن +

مررت بدر فی هواه بحار
راوه بدر و فی الدلال و حاروا

و شاهدت ماء شابه الروح فی الصفا
و یعشق ذاک الماء ما هو نار

و للعشق نور لیس للشمس مثله
فظل دلیل العاشقین و ساروا

عروس الهوی بدر تلالا فی الدجی
علیها دماء العاشقین خمار

ظللت من الدنیا علی طلب الهوی
اضاء لنا غیر الدیار دیار

فشاهدت رکبانا قریحا مطیهم
و کان لهم عند المسیر بدار

فقلت لهم فی ذاک قالوا لفی الهوی
لمن فر من هذا الدیار دمار

و ان شئت برهانا فسافر ببلده
یقال لها تبریز و هی مزار

فیشتم اهل العشق من ترباته
و للروح منها زخرف و سوار

تروح کلیل مظلم فی هوائه
و ترجع مسرورا و انت نهار

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×