مستان غمت بار دگر شوریدند (819)
-
اندازه متن
+
مستان غمت بار دگر شوریدند
دیوانه دلانت سر مه را دیدند
آمد سر مه سلسله را جنبانید
بر آهن سرد عقل را بندیدند
مستان غمت بار دگر شوریدند
دیوانه دلانت سر مه را دیدند
آمد سر مه سلسله را جنبانید
بر آهن سرد عقل را بندیدند
برقی که ز میغ آن جهان روی نمود چون سوختهای نیست کرا دارد سود
از هر…
ما مذهب چشم شوخ مستش داریم کیش سر زلف بتپرستش داریم
گویند جز این هر دو…