آکادمی شعر پلیکان

من از سخنان مهرانگیز (1193)

- اندازه متن +

من از سخنان مهرانگیز
دل پر دارم ز خواب برخیز

ای آنک رخ تو همچو آتش
یک لحظه ز آتشم مپرهیز

شیرم ز تو جوش کرد و خون شد
ای شیر به خون من درآمیز

با یارک خود بساز پنهان
مستیز به جان تو که مستیز

تسلیم قضا شدم ازیرا
مانند قضا تو تندی و تیز

بنگر که چه خون دل گرفتست
بر گرد قبام چون فراویز

در خشم مکن تو چشم خود را
وان فتنه خفته را مینگیز

خود خفته نماید و نخفتست
آن نرگس پرخمار خون ریز

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×