من پار بخورده‌ام شرابی (2738)
-
اندازه متن
+
من پار بخورده‌ام شرابی
امسال چه مستم و خرابی
من پار ز آتشی گذشتم
امسال چرا شدم کبابی
من تشنه به آب جوی رفتم
ماهی دیدم میان آبی
شیران همه ماهتاب جویند
من شیرم و یار ماهتابی
از درد مپرس رنگ رخ بین
تا رنگ بگویدت جوابی
جانم مست است و تن خراب است
مستی است نشسته در خرابی
این هر دو چنین و دل چنینتر
کز غم چو خری است در خلابی
یک لحظه مشو ملول بشنو
تا باشدت از خدا ثوابی
چه باشد گر چو عقل و جان نخسبی (2646)
چه باشد گر چو عقل و جان نخسبی برآری کار محتاجان نخسبی
تو نور خاطر این…
جانم به فدا بادا آن را که نمی‌گویم (1470)
جانم به فدا بادا آن را که نمی‌گویم آن روز سیه بادا کو را بنمی‌جویم
یک…