آکادمی شعر پلیکان

من که حیران ز ملاقات توام (1683)

- اندازه متن +

من که حیران ز ملاقات توام
چون خیالی ز خیالات توام

به مراعات کنی دلجویی
اه که بی‌دل ز مراعات توام

ذات من نقش صفات خوش توست
من مگر خود صفت ذات توام

گر کرامات ببخشد کرمت
مو به مو لطف و کرامات توام

نقش و اندیشه من از دم توست
گویی الفاظ و عبارات توام

گاه شه بودم و گاهت بنده
این زمان هر دو نیم مات توام

دل زجاج آمد و نورت مصباح
من بی‌دل شده مشکات توام

ای مهندس که تو را لوحم و خاک
چون رقم محو تو و اثبات توام

چه کنم ذکر که من ذکر توام
چه کنم رای که رایات توام

سنریهم شد و فی انفسهم
هم توام خوان که ز آیات توام

میانگین امتیازات ۵ از ۵
×