من یک جانم که صد هزار است تنم (1355)
-
اندازه متن
+
من یک جانم که صد هزار است تنم
چه جان و چه تن که هر دو هم خویشتنم
خود را به تکلف دگری ساختهام
تا خوش باشد آن دیگری را که منم
من یک جانم که صد هزار است تنم
چه جان و چه تن که هر دو هم خویشتنم
خود را به تکلف دگری ساختهام
تا خوش باشد آن دیگری را که منم
عارف گوینده اگر تا به سحر صبر کنی از جهت خستهدلان جان و نگهبان منی
همچو…
بازآمدم اینک که زنم آتش نیز در توبه و در گناه و زهد و پرهیز
آوردهام…

