میآ ید یار و چون شکر میخندد (832)
-
اندازه متن
+
میآ ید یار و چون شکر میخندد
وز مرتبه بر شمس و قمر میخندد
این یک نظری که در جهان محرم او است
هم پنهانی بدان نظر میخندد
میآ ید یار و چون شکر میخندد
وز مرتبه بر شمس و قمر میخندد
این یک نظری که در جهان محرم او است
هم پنهانی بدان نظر میخندد
رفتم بر یار از سر سر دستی گفتا ز درم برو که این دم مستی
گفتم…
ای بیتو حرام زندگانی کردن خود بیتو کدام زندگانی کردن
هر عمر که بیرخ تو بگذشت…