آکادمی شعر پلیکان

نماز شام چو خورشید در غروب آید (943)

- اندازه متن +

نماز شام چو خورشید در غروب آید
ببندد این ره حس راه غیب بگشاید

به پیش درکند ارواح را فرشته خواب
به شیوه گله بانی که گله را پاید

به لامکان به سوی مرغزار روحانی
چه شهرها و چه روضاتشان که بنماید

هزار صورت و شخص عجب ببیند روح
چو خواب نقش جهان را از او فروساید

هماره گویی جان خود مقیم آن جا بود
نه یاد این کند و نی ملالش افزاید

ز بار و رخت که این جا بر آن همی‌لرزید
دلش چنان برهد که غمیش نگزاید

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×