آکادمی پلیکان

هر سینه که سیمبر ندارد (721)

- اندازه متن +

هر سینه که سیمبر ندارد
شخصی باشد که سر ندارد

وان کس که ز دام عشق دورست
مرغی باشد که پر ندارد

او را چه خبر بود ز عالم
کز باخبران خبر ندارد

او صید شود به تیر غمزه
کز عشق سر سپر ندارد

آن را که دلیر نیست در راه
خود پنداری جگر ندارد

در راه فکنده‌است دری
جز او که فکند برندارد

آن کس که نگشت گرد آن در
بس بی‌گهرست و فر ندارد

وقت سحرست هین بخسبید
زیرا شب ما سحر ندارد

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×