آکادمی پلیکان

هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت (404)

- اندازه متن +

هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت

می روح آمد نادر رو از آن هم بچش آخر
که به یک جرعه بپرد همه طراری و هوشت

چو از این هوش برستی به مساقات و به مستی
دهدت صد هش دیگر کرم باده فروشت

چو در اسرار درآیی کندت روح سقایی
به فلک غلغله افتد ز هیاهوی و خروشت

بستان باده دیگر جز از آن احمر و اصفر
کندت خواجه معنی برهاند ز نقوشت

دهد آن کان ملاحت قدحی وقت صباحت
به از آن صد قدح می که بخوردی شب دوشت

تو اگر های نگویی و اگر هوی نگویی
همه اموات و جمادات بجوشند ز جوشت

چو در آن حلقه بگنجی زبر معدن و گنجی
هوس کسب بیفتد ز دل مکسبه کوشت

تو که از شر اعادی به دو صد چاه فتادی
برهانید به آخر کرم مظلمه پوشت

همه آهنگ لقا کن خمش و صید رها کن
به خموشیت میسر شود این صید وحوشت

تو دهان را چو ببندی خمشی را بپسندی
کشش و جذب ندیمان نگذارند خموشت

میانگین امتیازات ۵ از ۵
قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×