آکادمی شعر پلیکان

هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می (2922)

- اندازه متن +

هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می
هم بهاری در میان ماه دی

هر طرف از عشق تو پَر سوخته
آفتاب و صد هزاران همچو دی

چون همیشه آتشت در نی فتد
رفت شِکَّر زین هوس در جان نی

سر بُریدی صد هزاران را به عشق
زهره نِی جان را که گوید های و هی

عاشقان سازیده‌اند از چشم بد
خانه‌ها زیر زمین چون شهر ری

نیست از دانش بتر اشکنجه‌ای
وای آنک ماند اندر نیک و بی

آن زنانِ مصر اندر بیخودی
زخم‌ها خورده نکرده وای وی

در شب معراج شاه از بیخودی
صدهزاران‌ساله ره را کرده طی

برشکن از باده‌های بیخودان
تخته‌بندی ز استخوان و عرق و پی

شمس تبریزی تو ما را محو کن
ز آنک تو چون آفتابی ما چو فِی

میانگین امتیازات ۵ از ۵
×