آکادمی پلیکان

واجب کند چو عشق مرا کرد دل خراب (309)

- اندازه متن +

واجب کند چو عشق مرا کرد دل خراب
کاندر خرابه دل من آید آفتاب

از پای درفتاده‌ام از شرم این کرم
کان شه دعام گفت همو کرد مستجاب

بس چهره کو نمود مرا بهر ساکنی
گفتم که چهره دیدم و آن بود خود نقاب

از نور آن نقاب چو سوزید عالمی
یا رب چگونه باشد آن شاه بی‌حجاب

بر من گذشت عشق و من اندر عقب شدم
واگشت و لقمه کرد و مرا خورد چون عقاب

برخوردم از زمانه چو او خورد مر مرا
در بحر عذب رفتم و وارستم از عذاب

آن را که لقمه‌های بلاها گوار نیست
زانست کو ندید گوارش از این شراب

زین اعتماد نوش کنند انبیا بلا
زیرا که هیچ وقت نترسد ز آتش آب

میانگین امتیازات ۵ از ۵
قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×