پای تو گرفتهام ندارم ز تو دست (238)
-
اندازه متن
+
پای تو گرفتهام ندارم ز تو دست
درمان ز که جویم که دلم مهر تو خست
هی طعنه زنی که بر جگر آبت نیست
گر بر جگرم نیست چه شد بر مژه هست
پای تو گرفتهام ندارم ز تو دست
درمان ز که جویم که دلم مهر تو خست
هی طعنه زنی که بر جگر آبت نیست
گر بر جگرم نیست چه شد بر مژه هست
نازنینی را رها کن با شهان نازنین ناز گازر برنتابد آفتاب راستین
سایه خویشی فنا شو…
بیبرگی بستان بین کآمد دی دیوانه خوبان چمن رفتند از باغ سوی خانه
زردی رخ بستان…