پرسید مهم که چشم تو مه را دید (580)
-
اندازه متن
+
پرسید مهم که چشم تو مه را دید
گفتم که بدید و مه ز مه میپرسید
گفتا که ز ماه عید میپرسم من
گفتم که بلی عید همیپرسد عید
پرسید مهم که چشم تو مه را دید
گفتم که بدید و مه ز مه میپرسید
گفتا که ز ماه عید میپرسم من
گفتم که بلی عید همیپرسد عید
در راه طلب عاقل و دیوانه یکیست در شیوهٔ عشق خویش و بیگانه یکیست
آن را…
گفتم سگ نفس را مگر پیر کنم در گردن او ز توبه زنجیر کنم
زنجیر دران…

