آکادمی شعر پلیکان

پنهان به میان ما می‌گردد سلطانی (2570)

- اندازه متن +

پنهان به میان ما می‌گردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی

می‌بیند و می‌داند یک یک سر یاران را
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی

اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
گر مکر کند دزدی ور راست رود جانی

نیک و بد هر کس را از تخته پیشانی
می‌بیند و می‌خواند با تجربه خط خوانی

در مطبخ ما آمد یک بی‌من و بی‌مایی
تا شور دراندازد بر ما ز نمکدانی

امروز سماع ما چون دل سبکی دارد
یا رب تو نگهدارش ز آسیب گران جانی

آن شیشه دلی کو دی بگریخت چو نامردان
امروز همی‌آید پرشرم و پشیمانی

صد سال اگر جایی بگریزد و بستیزد
پرگریه و غم باشد بی‌دولت خندانی

خورشید چه غم دارد ار خشم کند گازر
خاموش که بازآید بلبل به گلستانی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×