آکادمی شعر پلیکان

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری (2479)

- اندازه متن +

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری
بی ز وجود وز عدم باز شدم یکی دری

بی‌مه و سال سال‌ها روح زده‌ست بال‌ها
نقطه روح لم یزل پاک روی قلندری

آتش عشق لامکان سوخته پاک جسم و جان
گوهر فقر در میان بر مثل سمندری

خود خورد و فزون شود آنک ز خود برون شود
سیمبری که خون شود از بر خود خورد بری

کوره دل درآ ببین زان سوی کافری و دین
زر شده جان عاشقان عشق دکان زرگری

چهره فقر را فدا فقر منزه از ردا
کز رخ فقر نور شد جمله ز عرش تا ثری

مست ز جام شمس دین میکده الست بین
صد تبریز را ضمین از غم آب و آذری

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×