آکادمی پلیکان

چادر خود را برو افکند زود (7-4)

- اندازه متن +

بخش ۷ – معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم

 

 

 

چادر خود را برو افکند زود
مرد را زن ساخت و در را بر گشود

زیر چادر مرد رسوا و عیان
سخت پیدا چون شتر بر نردبان

گفت خاتونیست از اعیان شهر
مر ورا از مال و اقبالست بهر

در ببستم تا کسی بیگانه‌ای
در نیاید زود نادانانه‌ای

گفت صوفی چیستش هین خدمتی
تا بر آرم بی‌سپاس و منتی

گفت میلش خویشی و پیوستگیست
نیک خاتونیست حق داند که کیست

خواست دختر را ببیند زیر دست
اتفاقا دختر اندر مکتبست

باز گفت ار آرد باشد یا سبوس
می‌کنم او را به جان و دل عروس

یک پسر دارد که اندر شهر نیست
خوب و زیرک چابک و مکسب کنیست

گفت صوفی ما فقیر و زار و کم
قوم خاتون مال‌دار و محتشم

کی بود این کفو ایشان در زواج
یک در از چوب و دری دیگر ز عاج

کفو باید هر دو جفت اندر نکاح
ورنه تنگ آید نماند ارتیاح

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×