آکادمی شعر پلیکان

چهار شعر بگفتم بگفت نی به از این (2080)

- اندازه متن +

چهار شعر بگفتم بگفت نی به از این
بلی ولیک بده اولا شراب گزین

بده به خمس مبارک مرا ششم جامی
بگو بگیر و درآشام خمس با خمسین

غزال خویش به من ده غزل ز من بستان
نمای چهره شعریت و شعر تازه ببین

خمار شعر نگویم خمار من بشکن
بدان میی که نگنجد در آسمان و زمین

ستیزه روی مرا لطف و دلبری تو کرد
وگر نه سخت ادبناک بودم و مسکین

هزارساله ادب را به یک قدح ببری
خمار عشق تو نگذاشت دیده شرمین

ز سایه تو جهان پر ز لیلی و مجنون
هزار ویسه بسازد هزار گون رامین

وگر نه سایه نمودی جمال وحدت تو
در این جهان نه قران هست آمدی نه قرین

تو آفتابی و جز تو چو سایه تابع توست
گهی رود به شمال و گهی دود به یمین

گهی محیط جهان و گهی به کل فانی
به دست توست مسخر چو مهره تکوین

جمال و حسن تو ساکن چو عشق ما پیچان
جبین هجر تو بی‌چین چو سفره ما پرچین

سکون حسن عجبتر که بی‌قراری ما
و باز از این دو عجبتر چو سر کنی ز کمین

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×