آکادمی پلیکان

چه شدی گر تو همچو من شدییی عاشق ای فتا (244)

- اندازه متن +

چه شدی گر تو همچو من شدییی عاشق ای فتا
همه روز اندر آن جنون همه شب اندر این بکا

ز دو چشمت خیال او نشدی یک دمی نهان
که دو صد نور می‌رسد به دو دیده از آن لقا

ز رفیقان گسستیی ز جهان دست شستیی
که مجرد شدم ز خود که مسلم شدم تو را

چو بر این خلق می‌تنم مثل آب و روغنم
ز برونیم متصل به درونه ز هم جدا

ز هوس‌ها گذشتیی به جنون بسته گشتیی
نه جنونی ز خلط و خون که طبیبش دهد دوا

که طبیبان اگر دمی‌بچشندی از این غمی
بجهندی ز بند خود بدرندی کتاب‌ها

هله زین جمله درگذر بطلب معدن شکر
که شوی محو آن شکر چو لبن در زلوبیا

میانگین امتیازات ۵ از ۵
قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×