چون دلبر من میان دلداران نیست (287)
-
اندازه متن
+
چون دلبر من میان دلداران نیست
او را چون جهان هلاکت و پایان نیست
گر خیرهسری زنخ زند گو میزن
معشوق ازین لطیفتر امکان نیست
چون دلبر من میان دلداران نیست
او را چون جهان هلاکت و پایان نیست
گر خیرهسری زنخ زند گو میزن
معشوق ازین لطیفتر امکان نیست
کژزخمه مباش تا توانی هر زخمه که کژ زنی بمانی
پیر است عروس عیش دنیا مرگش…
هر روز ز عاشقی و شیرینرایی من عاشق را پیرهنی فرمایی ای یوسفِ روزگار، ما یعقوبیم پیراهنِ توست…

