آکادمی شعر پلیکان

چون سلیمان کرد آغاز بنا (18-4)

- اندازه متن +

بخش ۱۸ – بقیهٔ قصهٔ بنای مسجد اقصی

 

 

 

چون سلیمان کرد آغاز بنا
پاک چون کعبه همایون چون منی

در بنااش دیده می‌شد کر و فر
نی فسرده چون بناهای دگر

در بنا هر سنگ کز که می‌سکست
فاش سیروا بی‌همی گفت از نخست

هم‌چو از آب و گل آدم‌کده
نور ز آهک پاره‌ها تابان شده

سنگ بی‌حمال آینده شده
وان در و دیوارها زنده شده

حق همی‌گوید که دیوار بهشت
نیست چون دیوارها بی‌جان و زشت

چون در و دیوار تن با آگهیست
زنده باشد خانه چون شاهنشهیست

هم درخت و میوه هم آب زلال
با بهشتی در حدیث و در مقال

زانک جنت را نه ز آلت بسته‌اند
بلک از اعمال و نیت بسته‌اند

این بنا ز آب و گل مرده بدست
وان بنا از طاعت زنده شدست

این به اصل خویش ماند پرخلل
وان به اصل خود که علمست و عمل

هم سریر و قصر و هم تاج و ثیاب
با بهشتی در سؤال و در جواب

فرش بی‌فراش پیچیده شود
خانه بی‌مکناس روبیده شود

خانهٔ دل بین ز غم ژولیده شد
بی‌کناس از توبه‌ای روبیده شد

تخت او سیار بی‌حمال شد
حلقه و در مطرب و قوال شد

هست در دل زندگی دارالخلود
در زبانم چون نمی‌آید چه سود

چون سلیمان در شدی هر بامداد
مسجد اندر بهر ارشاد عباد

پند دادی گه بگفت و لحن و ساز
گه به فعل اعنی رکوعی یا نماز

پند فعلی خلق را جذاب‌تر
که رسد در جان هر باگوش و کر

اندر آن وهم امیری کم بود
در حشم تاثیر آن محکم بود

میانگین امتیازات ۵ از ۵
×