گاه از غم او دست ز جان میشوئی (1911)
-
اندازه متن
+
گاه از غم او دست ز جان میشوئی
گه قصهٔ آ، به درد دل میگوئی
سرگشته چرا گرد جهان میپوئی
کو از تو برون نیست کرا میجویی
گاه از غم او دست ز جان میشوئی
گه قصهٔ آ، به درد دل میگوئی
سرگشته چرا گرد جهان میپوئی
کو از تو برون نیست کرا میجویی
سراجالدّین گفت که مسألهای گفتم اندرون من درد کرد. فرمود آن موکّلی است که نمیگذارد که آن را بگویی. اگرچه…