گر حلقهٔ آن زلف چو شستت نگرفت (379)
-
اندازه متن
+
گر حلقهٔ آن زلف چو شستت نگرفت
تا باده از آن دو چشم مستت نگرفت
می طعنه زنند دشمنانم شب و روز
کز پای درآمدی و دستت نگرفت
گر حلقهٔ آن زلف چو شستت نگرفت
تا باده از آن دو چشم مستت نگرفت
می طعنه زنند دشمنانم شب و روز
کز پای درآمدی و دستت نگرفت
این شاخ شکوفه بارگیرد روزی وین باز طلب شکار گیرد روزی
میآید و میرود خیالش بر…
باز به بط گفت که «صحرا خوشست» گفت: «شبت خوش که مرا جا خوشست»
سر بنهم…

