گفتم که توی می و منم پیمانه (1636)
-
اندازه متن
+
گفتم که توی می و منم پیمانه
من مردهام و تو جانی و جانانه
اکنون بگشا در وفا گفت خموش
دیوانه کسی رها کند در خانه
گفتم که توی می و منم پیمانه
من مردهام و تو جانی و جانانه
اکنون بگشا در وفا گفت خموش
دیوانه کسی رها کند در خانه
ما جان لطیفیم و نظر در نائیم در جای نمائیم ولی بیجائیم
از چهره اگر نقاب…
در عهد و وفا چنانکه دلدار منست خون باریدن بروز و شب کار منست
او یار…