گفتند که دل دگر هوائی میپخت (390)
-
اندازه متن
+
گفتند که دل دگر هوائی میپخت
از ما بشد و هوای جائی میپخت
تا باز آمد به عذر دیدم ز دمش
کانجا ز برای من ابائی میپخت
گفتند که دل دگر هوائی میپخت
از ما بشد و هوای جائی میپخت
تا باز آمد به عذر دیدم ز دمش
کانجا ز برای من ابائی میپخت
تا ظن نبری که من دوی میبینم هر لحظه فتوحی به نوی میبینم
جان و دل…
دلا در روزه مهمان خدایی طعام آسمانی را سرایی
در این مه چون در دوزخ ببندی…