یاریکه مرا در غم خود میبندد (862)
-
اندازه متن
+
یاریکه مرا در غم خود میبندد
غمگینم از آنکه خوشدلم نپسندد
چون بیند او مرا که من غمگینم
پنهان پنهان شکر شکر میخندد
یاریکه مرا در غم خود میبندد
غمگینم از آنکه خوشدلم نپسندد
چون بیند او مرا که من غمگینم
پنهان پنهان شکر شکر میخندد
شب گشت و خبر نیست مرا از شب و روز روز است شبم ز روی آن روز افروز
…
دوش آن بت من همچو مه گردون بود نی نی که به حسن از آفتاب افزون بود

