به کین دشمنان باطل میندیش (48)
-
اندازه متن
+
به کین دشمنان باطل میندیش
که این حیفست ظاهر بر تن خویش
به کین دشمنان باطل میندیش
که این حیفست ظاهر بر تن خویش
منجّمی به خانه در آمد، یکی مردِ بیگانه را دید با زنِ او به هم نشسته. دشنام و سقط گفت…
دو عاشق را به هم بهتر بود روز دو هیزم را به هم خوشتر بود سوز

