شعر اگر چه نان و آب نیست ولی شراب زندگیست.
326 نوشتار
158 نوشتار
138 نوشتار
632 نوستار
228 نوشتار
در دست ساخت
در دست ساخت
در دست ساخت
تو بودی آیا؟ یا که تنهائیم بود؟
در دل تاریکی چشمان قی آلودمان را میگشودیم
بر زبانمان ناسزایی از شامگاه مانده
سالنها، نمایشنامهها، عاشقان هنر…
دغدغه هر روز من تو را به میان آدمها آوردن بود
بر سینهات شکوفهای با بوی آمونیاک
تنهایی من؛ ای شاهدخت بدکاره من!
هر چه فرومایهتر باشیم بهتر!
از میخانههای “کوم کاپی” کامی گرفتیم
پیش رویمان “آلتین باش”، “آلتین زینجیر”، خوراک لوبیا
و افسران و تیمهای گشت و میر غضبها در پیمان
سحرگاهان تن لشم را در کوی و برزن مییافتند
چه گرم است دستان رفتگران!
با دست رفتگران تو را نوازش میکردم
تنهایی من؛ ای گیسو جاروی من!
هر چه کثیف و بدبوتر باشیم بهتر!
در آسمان نگریستم: طیارهای سرخ رنگ
پر از فولاد و ستاره و انسان
شبی از دیوار عشق پایین پریدیم
چه بی کران بود جاییکه فرو افتادم:
بر بالینم تنها تو بودی و کائنات
نمیشمارم دیگر مردنها و زنده شدنهایم را
تنهایی من؛ ای خیل ترانههای من!
هر چه بیدروغ تر سر کنیم، بهتر!
دلتنگت شدهام
جدایی قلبم را نشئه میکند
مور مور میکند
آن چنان که
اشتیاق تو
روحم را نئشه میکند
خیلی هم با هم نبودهایم
اما، تازه درمییابم
حس بودنت
مدتهاست درونم را گرم کرده
نبودنت را
به یاد که میآورم
کار دیگر گذشته از تیر کشیدن دل
آرزو میکنم
آغازیدن صبحها را با نوازش کردنت در خلاء
مدام
عصرها همه کار را کناری نهادن
و روبرو سخن گفتن با تو
معاشقههایمان
قدم زدنهایمان
اشتیاق خواستنیات
قهر کودکانهات
چه سرسخت بودی با دیگران
وقتی مرا مدافعه میکردی
و چه نرم بودی
وقتی با جفتی چشم باریک
خود را به نوازشهای دستانم میسپردی
با اینکه رفتنت را هیچ نخواسته بودم
ناگزیریت را دیدن
و این را به تو نگفته
گفتن «دیگر برو»
«هر چه زودتر فراموشم کنی زودتر سعادتمند خواهی شد»
چه دشوار است
ندیدنت
و شاید در مواجههمان
سالها بعد
از تو نگاهی غریبانه خواستن
اقناع قلبم
که عشق تازه را قدغن کردهام برایش
زیباترینهایم در جهان
مرغان دریایی
چقدر بیجهت از شما ترسیدهام
آنجا در جزیره کاشیک
فرود آیید به رویم فرود آیید
بزنید مرا بزنید
با منقارهایتان که بوی عروس های دریایی میدهند
آه چه بیجهت از شما ترسیدهام
نمیدانم که
چون من
هم ماهیام هم پرنده
اما هنوز نمیفهمم
چرا این همه جدا از شما نشسته ام
پشتم
میرود و میآید
نفسهای خیس عریانت
ما نمیخوابیم که
زندگی هم نمیکنیم حتی
مسابقه میدهیم فقط
تا کداممان اول
مرگ را خواهد کشت؟!