کپی نوشته
کپی شد
شعر اگر چه نان و آب نیست ولی شراب زندگیست.
326 نوشتار
158 نوشتار
138 نوشتار
632 نوستار
228 نوشتار
در دست ساخت
در دست ساخت
در دست ساخت
میگریم بی تو همچو بیمار به تب
میخندم با یاد تو چه روز و چه شب
باران و گل است و من بهاری دارم
با فکر تو در این همه طوفان تعب
بیم است مرا ز روز و هم بیم ز شب
می سوزدم استخوان، از این است تعب
نه روز مرا همدم و نه شب محرم
نه دوست مرا هم نفس، این است عجب!
افکند به روز من شب و روز به شب
با راه دراز من و بسیار تعب
خامی بنگر پس هر اتلاف که کرد
تحلیل ز من خواهد و توضیح سبب
در گیسوی وی راهم افتاد به شب
وز سیل سرشک پا نهادم به تعب
گر جان نبرم در این میان، عیب مگیر،
جان دادن اندر این میان نیست عجب