بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی (166)
-
اندازه متن
+
بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی
فارغ بنشین به کشتزار و لب جوی
بس شخص عزیز را که چرخ بدخوی
صد بار پیاله کرد و صد بار سبوی
بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی
فارغ بنشین به کشتزار و لب جوی
بس شخص عزیز را که چرخ بدخوی
صد بار پیاله کرد و صد بار سبوی
پیری دیدم به خانهٔ خماری گفتم نکنی ز رفتگان اخباری
گفتا می خور که همچو…
حکایت 24: سیف ذی یزن گوید که آن وقت که سپهسالار ایرانی را بفرستاد انوشینروان، و او ابرهه صباح را…

