پی بر پی من آمد تا خانهی او
-
اندازه متن
+
پی بر پی من آمد تا خانهی او
میخواست که ره برد به ویرانهی او
بنگر که چه شد چو دید او را با من
بگریخت از او که بود بیگانهی او
پی بر پی من آمد تا خانهی او
میخواست که ره برد به ویرانهی او
بنگر که چه شد چو دید او را با من
بگریخت از او که بود بیگانهی او
افتاد مرا با غلط اندازی کار در دیده ی خلق کرده کارم دشوار،
فی الجمله که…
گویند چرا من غم دل دارم دوست. جان سخنم از غم می گیرد پوست.
غم زان…

