او را به هزار گونه آراستهام
-
اندازه متن
+
او را به هزار گونه آراستهام
بروی همه افزوده ز خود کاستهام
چون نام لبش بر لب من میگذرد
آزرده بماند که چرا خواستهام
او را به هزار گونه آراستهام
بروی همه افزوده ز خود کاستهام
چون نام لبش بر لب من میگذرد
آزرده بماند که چرا خواستهام
تاریک شب است و روی صحراست سفید یک خال سیه نیز نه در اوست پدید
تاریک…
آنکه میگردد با گردش شب گفت و گو دارد با من به نهان. از برای دل من خندان ست آنکه…

