از گوشه ی طاق خانهام شمع خموش
-
اندازه متن
+
از گوشه ی طاق خانهام شمع خموش
در گوشم قصهایش بود از شب دوش
او قصهی خود گفت و برفت، اما من
تابوت سخنهاش هنوزم بر دوش
از گوشه ی طاق خانهام شمع خموش
در گوشم قصهایش بود از شب دوش
او قصهی خود گفت و برفت، اما من
تابوت سخنهاش هنوزم بر دوش
آن گل زودرس چو چشم گشود به لب رودخانه تنها بود گفت دهقان سالخورده که: حیف که چنین یکه بر…
مرغیست به بام تا برآید به خروش مرغیست دگر مگر بدو دارد گوش
از بهر چه…

