جان در سر این کردم یکسر شب دوش
-
اندازه متن
+
جان در سر این کردم یکسر شب دوش
و اندیشه در این کایدم آواش به گوش
شب رفت و مرا ز خانه آوا دادند:
ای عاشق اگر مقدرت نیست مکوش
جان در سر این کردم یکسر شب دوش
و اندیشه در این کایدم آواش به گوش
شب رفت و مرا ز خانه آوا دادند:
ای عاشق اگر مقدرت نیست مکوش
یاران موافقی که از جوش شدند دوشینه به گفت و گو خاموش شدند
در حیرتم و…
آوخ زنگه کردن آن چشم کبود دیدم که به دریایم و موجم بر بود
گفتم که:…

