در خاطرم افتاد که میآیی باز
-
اندازه متن
+
در خاطرم افتاد که میآیی باز
کردم درخانه دوش بهر تو فراز
آوایی از خانه شنیدم لیکن
کاین قصه ز من می طلبد عمر دراز
در خاطرم افتاد که میآیی باز
کردم درخانه دوش بهر تو فراز
آوایی از خانه شنیدم لیکن
کاین قصه ز من می طلبد عمر دراز
گفت ابر بهار با گل ای شاهد باغ! از خونت برجبین که بگذاشته داغ؟
گل گفت:…
هر زخم مرا رسد ز جوشیدن من چشم از ستمش همیشه پوشیدن من
اور رنج مرا…

