آوخ که سیاهیم به یک موی نماند
-
اندازه متن
+
آوخ که سیاهیم به یک موی نماند
وز لاله ی من رنگی در روی نماند
دردا که همه سوختم از اتش خود
افسوس رگی هم آب در جوی نماند
آوخ که سیاهیم به یک موی نماند
وز لاله ی من رنگی در روی نماند
دردا که همه سوختم از اتش خود
افسوس رگی هم آب در جوی نماند
بودم به کارگاه جوانی دوران روزهای جوانی مرا گذشت در عشق های دلکش و شیرین (شیرین چو وعده ها) یا…
بسی دانش از ستر تنم میدزدند با دانش رزق دهنم میدزدند
آن دم که به خانهام…

